فصل بیست و یکم از کتاب اقتصاد خرد به قلم استاد محقق حاج شیخ محمد علی بهبهانی
این فصل در صدد بیان هزینههای تولید و مقدار تولید و قیمت کالاها است.
خلاصۀ فصل بیست و یکم
الف. مباحث کلی در مورد هزینهها:
1. درآمد کل: برابر است با مقدار کالای تولید شده ضرب در قیمت هر واحد کالا.
2. هزینۀ کل: برابر است با ارزش بازاری تمامی نهادههایی که بنگاه در تولید به کار میگیرد.
3. سود: هدف بنگاهها حداکثر کردن سود است. سود بنگاه برابر است با درآمد کل منهای هزینۀ کل.
4. هزینۀ فرصت: به دست آوردن هر چیز برابر است با ارزش سایر چیزهایی که از دست دادهاید. هزینههای فرصت تولید، به دو قسم تقسیم میشود؛ هزینههای آشکار: هزینۀ نهادههای مورد نیاز تولید که بنگاه بابت آنها پول پرداخت میکند. و هزینههای ضمنی یا غیر آشکار: هزینۀ نهادههای مورد نیاز تولید که بنگاه بابت آنها پولی پرداخت نمیکند.
5. تفاوت اقتصاددانان با حسابدارن در هزینۀ فرصت: از نظر اقتصاددانان، سود یک بنگاه برابر است با کلّ دریافتی بنگاه منهای تمام هزینههای فرصت اعم از هزینۀ آشکار و هزینۀ غیر آشکار یا ضمنی. اما از نظر حسابدار، سود بنگاه برابر است با کلّ دریافتی بنگاه منهای هزینههای آشکار بنگاه نه هزینههای غیرآشکار آن.
ب. مباحث کلی در مورد تابع تولید و انواع هزینههای تولید:
1. تابع تولید: هزینههای بنگاه نشاندهندۀ فرآیند تولید بنگاه است. تابع تولید یک بنگاه، با افزایش بهکارگیری نهادههای تولید کم شیبتر میشود. کاهش شیب تابع تولید، به علت افزایش استفاده از نهادههای اصلی، نزولی بودن تولید نهایی را نشان میدهد. نتیجه آنکه شیب منحنی هزینۀ کل بنگاه، با افزایش مقدار تولید افزایش مییابد. بهطور خلاصه ارتباط بین مقدار نهادهها و مقدار تولید را، تابع تولید مینامند.
2. انواع هزینههای تولید:
الف. هزینههای ثابت و متغیّر: هزینههای ثابت، هزینههایی هستند که هیچ ارتباطی با مقدار محصول تولیدشده ندارند. اما هزینههای متغیّر، هزینههایی هستند که با مقدار و کمیّت کالای تولیدشده ارتباط دارند.
ب. هزینههای متوسّط و هزینههای نهایی: هزینۀ متوسّط کل برابر است با هزینۀ متوسّط ثابت (هزینههای ثابت تقسیم بر مقدار محصول) بهعلاوۀ هزینۀ متوسّط متغّیر (هزینههای متغیّر تقسیم بر مقدار محصول). اما هزینۀ نهایی برابر است با افزایش در هزینۀ کل به علّت افزایش یک واحد محصول.
ج. هزینههای کوتاهمدت و هزینههای بلندمدت: هزینههایی که در زمان محدود بنگاه محاسبه میشود، هزینههای کوتاهمدت بنگاه است. و اما هزینههایی که در زمان بسیار طولانی بنگاه مورد محاسبه قرار میگیرد، هزینههای بلندمدت بنگاه هست. بسیاری از هزینهها در کوتاهمدت ثابت هستند و برخی هزینهها متغیّر، ولی در دوره بلندمدت تمامی هزینهها متغیّر هستند و هزینۀ ثابت نداریم.
3. صرفۀ اقتصادی و عدم صرفۀ اقتصادی ناشی از مقیاس تولید: وقتی با افزایش تولید، هزینۀ متوسط کل بلندمدت کاهش مییابد، میگوییم صرفههای اقتصادی ناشی از مقیاس تولید (بازده فزاینده نسبت به مقیاس) وجود دارد.
اما وقتی با افزایش تولید، هزینۀ متوسط کل بلندمدت افزایش مییابد، میگوییم عدم صرفههای اقتصادی ناشی از مقیاس تولید (بازده کاهندۀ نسبت به مقیاس) وجود دارد. و بالاخره وقتی با افزایش تولید، هزینۀ متوسط کل بلندمدت تغییری نمیکند، میگوییم بازاری ثابت نسبت به مقیاس تولید وجود دارد.
بررسی هزینهها
درآمد کل و هزینۀ کل و سود [i]
درآمد کل: کلّ دریافتی یک بنگاه از فروش تمامی کالاها را، دریافتی کل مینامیم. درآمد کل برابر است با مقدار کالای تولید شده (مثلاً تعداد هزار کالا) ضرب در قیمت هر واحد کالا (مثلاً هزار دینار). در نتیجه درآمد کل معادل یک میلیون دینار خواهد بود.
هزینۀ کل: مبالغی است که بنگاه برای تهیّۀ تجهیزات کارگاه و موادّ اولیّه و استخدام نیروی انسانی و هزینۀ اجاره محل کارگاه و… میپردازد. مثلاً در هر ماه 200 هزار دینار برای موادّ اولیّه و 200 هزار دینار برای تجهیزات کارگاه و 100 هزار دینار برای حقوق کارگران و 100 هزار برای هزینۀ اجاره؛ که مجموعاً این رقم معادل است با 600 هزار دینار.
سود: سود هر بنگاه تولیدی برابر است با دریافتی کلّ آن بنگاه از فروش تمام کالاهایش، منهای هزینۀ تولید این کالاها. در مثال فوق دریافتی کلّ بنگاه یک میلیون و هزینۀ تولید 600 هزار دینار بوده و بنابراین سود بنگاه 400 هزار دینار در ماه خواهد بود.
هزینۀ فرصت[ii]
برخی هزینههای فرصت را هزینۀ آشکار مینامند؛ مانند هزینۀ دستمزد نیروی کار… و برخی هزینهها هزینۀ غیر آشکار یا هزینۀ ضمنی است که آنها را هزینۀ فرصت مینامند. مثلاً اگر صاحب بنگاه دارای تخصّص در رشتهای مهم مانند برنامهنویسی کامپیوتر باشد، و مثلاً بتواند روزانه 50 هزار درآمد داشته باشد، در نتیجه دریافتی کلّ وی در طول یک ماه برابر با یک و نیم میلیون دینار میباشد. حال اگر هزینۀ خدمات وی برابر باشد با 300 هزار دینار بابت تجهیزات و 100 هزار دینار بابت اجارۀ محل و 100 هزار بابت هزینۀ استخدام نیروی انسانی، در نتیجه هزینۀ تولید و خدمات وی 500 هزار دینار شده و سود خالص وی برابر با یک میلیون دینار خواهد بود. یعنی نسبت به شغل قبلی، دو برابر و نیم سود خواهد داشت؛ در نتیجه وی 600 هزار دینار هزینۀ فرصت را از دست داده است.[1]
هزینۀ سرمایهگذاری و هزینۀ فرصت
گاهی مشاهده میشود که یک تولیدکننده، کارگاهی را به قیمت مثلاً ده میلیون دینار خریداری مینماید و سالانه یک و نیم میلیون دینار درآمد به دست میآورد، در حالیکه اگر مبلغ مذکور را در بانک سپردهگذاری نموده بود، سالیانه دو میلیون دینار عاید وی میشد. در این مشاغل هزینۀ سرمایهگذاری بیش از درآمد کارگاه بوده و در نتیجه هزینۀ فرصت از دست رفته برابر با 500 هزار دینار در سال میباشد. [2]
تفاوت دیدگاه اقتصاددانان و حسابداران
فرق دیدگاه اقتصاددان با حسابدار آن است که اقتصاددان به هزینههای غیر آشکار فرصت توجه مینماید، در حالی که حسابدار این هزینههای غیر آشکار را در نظر نمیگیرد.
از نظر اقتصاددانان، سود یک بنگاه برابر است با کلّ دریافتی بنگاه منهای تمام هزینههای فرصت؛ اعمّ از هزینههای آشکار و هزینههای غیر آشکار.
اما از نظر حسابدار، سود بنگاه برابر است با کلّ دریافتی بنگاه منهای هزینههای آشکار بنگاه.
بنابراین، سود از دیدگاه اقتصادی همیشه کمتر از سود از دیدگاه حسابداری خواهد بود.[3]
تولید و هزینه
در این بحث به ارتباط بین فرایند تولید و هزینۀ کل و سایر عوامل صحبت مینماییم. شکی نیست که در کوتاه مدّت، تعداد کارگران در مقدار تولید اثر دارد و هرچه کارگر بیشتر باشد، تولید نیز بیشتر خواهد بود.
تابع تولید[4]
ارتباط بین تعداد کارگران که مقدار نهادهها هستند، با مقدار تولید کالا را «تابع تولید» گوییم. مثلاً یک کارگر 50 کالا و دو کارگر 90 کالا را و سه کارگر 120 کالا را تولید مینمایند. این تابعِ تولید، ملاکِ آن است که مدیر بنگاه تصمیم بگیرد که چند کارگر را استخدام نماید.
علّت شیب نزولی تولید نهایی آن است که با افزایش تعداد کارگران، آنها برای استفاده از تجهیزات با یکدیگر تزاحم خواهند داشت و همین امر باعث کاهش بازدهی ایشان میشود. در صورتی که کارگاه فقط دارای یک کارگر بود، وی همیشه به تجهیزات دسترسی داشت، ولی با افزایش تعداد کارگر این دسترسی کمتر خواهد شد.
ایراد و تفصیل
البته این امر همیشه درست نخواهد بود؛ چراکه افزایش کارگر اگر با تقسیم کار توأم باشد، گاه باعث سرعت کار خواهد شد. مثلاً در کارگاه خیّاطی اگر یک نفر به دوخت کامل لباس اقدام نماید، وقت زیادی از وی خواهد گرفت، ولی اگر هر یک از کارگران دوخت فقط یک قسمت را بر عهده بگیرند، سرعت کار افزایش پیدا خواهد کرد.[5]
انواع هزینههای تولید
هزینههای ثابت و متغیّر
هزینههای ثابت: هزینههایی هستند که هیچ ارتباطی با مقدار و کمیّت محصول تولیدشده ندارند، مانند: هزینۀ اجارۀ مکان کارگاه و هزینۀ دستمزد شخص حسابدار.
هزینههای متغیّر: هزینههایی هستند که با مقدار و کمیّت کالای تولید شده ارتباط دارند، مانند: هزینۀ خرید موادّ اولیه و هزینۀ دستمزد کارگر تولیدکننده.[6]
هزینههای متوسّط و هزینههای نهایی[7]
بنگاه تولیدی برای به دست آوردن هزینۀ تولید یک کالا، باید هزینۀ کلّ تولید را بر تعداد کالای تولید شده تقسیم نماید. همچنین در صورتی که بخواهد تولید خود را افزایش دهد، باید هزینۀ هر عدد کالایی که اضافه تولید شده را نیز به دست آورد تا دریابد که افزایش تولید مقرون به صرفه است یا نه؟ در این راستا باید از اصطلاح هزینۀ متوسّط و هزینۀ نهایی استفاده نماییم.
اما هزینۀ متوسط: «هزینۀ متوسّط کل» برابر است با «هزینۀ متوسّط ثابت» به علاوۀ «هزینۀ متوسّط متغیّر».
اما هزینۀ نهایی: اگر بنگاه تولیدی بخواهد تولید خود را افزایش دهد و مثلاً از هزار عدد در روز به هزار و صد عدد در روز برساند، تغییری در هزینۀ کلّ ایجاد میشود و ما این تغییر را بر تعداد کالای اضافی تولید شده تقسیم مینماییم تا هزینۀ هر یک عدد کالایی که اضافه تولید شده را به دست آوریم. افزایش هزینه به ازاء هر عدد تولید اضافی را هزینۀ نهایی مینامیم.[8]
هزینههای کوتاه مدّت و بلند مدّت
هزینۀ تولید کالاها در کوتاهمدّت با هزینۀ تولید آنها در بلندمدّت متفاوت است. در دورۀ بلندمدّت، یک کارخانه میتواند تجهیزات و مکان و نیروی انسانی خود را افزایش دهد. در دورۀ بلندمدّت، تمام هزینههای ثابت، مانند هزینۀ اجارۀ مکان، متغیّر خواهند شد.
ملاک بلندمدّت یا کوتاهمدّت بودن در هر بنگاه تولیدی متفاوت است. مثلاً دورۀ بلندمدّت در صنعت تولید ماشین با دورۀ بلندمدّت در کارگاه تولید آبمیوه کاملاً متفاوت است. وجه این تفاوت، بزرگی صنعت تولید خودرو و کوچکی کارگاه تولید آبمیوه است.[9]
صرفۀ اقتصادی و عدم صرفۀ اقتصادی ناشی از مقیاس تولید
صرفۀ ناشی از مقیاس بالای تولید، در اثر تخصّصی شدن کار هر کارگر و تقسیم کار صورت میپذیرد. با تقسیم کار، هر کارگر به انجام یک کار مشغول شده و در نتیجه در انجام آن، تخصّص و مهارت بیشتری پیدا خواهد نمود. ولی اگر تقسیم کار صورت نگیرد و هر کارگر بخواهد در تمام مراحل تولید شرکت داشته باشد، نمیتواند مهارت لازم را به دست آورد و این همان مثل معروفی است که میگویند: «همه کاره و هیچ کاره!»
گاه یک کالا از ده جزء مختلف که بعداً به همدیگر منضمّ میشوند تشکیل میشود. اگر تولید هر یک از این اجزاء، تخصّصی شود و هر کارگر یا هر گروه کارگری، تولید یک بخش را بر عهده بگیرد، با تخصّصی شدن و تقسیم کار، نتایج بهتری گرفته شده و میزان تولید محصول و دقّت نظر در تولید بالاتر رفته و در نتیجه کار با هزینۀ کمتر و کیفیّت بیشتر انجام میگیرد.[10]
[1]. منکیو، نظریه اقتصاد خرد، ص 302.
[2]. منکیو، نظریه اقتصاد خرد، ص 303.
[3]. منکیو، نظریه اقتصاد خرد، ص 304.
[4]. تابع تولید از نگاه اقتصاددانان:
1) تعریف تابع تولید: یک تابع تولید به صورت لیستی یا جدولی یا معادلۀ ریاضی است که حداکثر مقدار محصولی که می تواند از هر مجموعۀ مشخصی از عوامل حاصل شود را با تکنولوژی موجود یا وضع هنر داده شده، نشان میدهد. تابع تولید مجموعهای از امکانات محصول میباشد. به عبارت دیگر: رابطۀ میان عوامل و محصول بهطور خیلی رسمی توسط تابع تولید شرح میشود که این تابع مقدار محصول تولیدهشده با نرخهای مشخصی از عوامل را نشان میدهد.(اس.چارلز موریس – اون.آر.فیلیپس،تحلیل اقتصادی،ترجمه: دکتر اکبر کمیجانی، جلد اول، صفحه 279)
2) تعریف تابع تولید: تابع تولید فهرستی است (جدول، یا معادله ریاضی است)، نشاندهندۀ حداکثر مقدار ستادهای که میتوان از هر مجموعۀ خاصی از نهادهها تولید کرد؛ با مفروض بودن تکنولوژی یا آنچه «سایر شرایط ثابت» می نامند. به طورخلاصه، تابع تولید فهرستی از امکانات تولید است (چارلز فرگوسن-جان گولد، نظریه اقتصاد خرد،جلد اول، صفحه 137)
3) تعریف تابع تولید: تابع تولید هر کالا، یک معادله، جدول، یا نموداری است که حداکثر مقدار تولید یک کالا را نشان میدهد. که با ترکیب نهادههای مختلف و با استفاده از بهترین روشهای تولید در دسترس در واحد زمان به دست میآید. ( دومینیک سالواتوره، تئوری و مسائل اقتصاد خرد، ترجمه: دکتر حمیدرضا ارباب، صفحه 173).
[5]. منکیو، نظریه اقتصاد خرد، ص 305.
[6]. هزینۀ ثابت و هزینۀ متغیّر از نگاه اقتصاددانان:
1) تعریف هزینۀ ثابت و هزینۀ متغیّر: هزینۀ ثابت کل برابر است با کل هزینههایی که بنگاه در واحد زمان برای تمام نهادههای ثابت متحمل میشود. -هزینۀ متغیّر کل: برابر است با کل هزینههایی که بنگاه در واحد زمان برای تمام نهادههای متغیر مورد استفاده در تولید متحمل میشود. ( دومینیک سالواتوره، تئوری و مسائل اقتصاد خرد،ترجمه دکتر حمیدرضا ارباب، صفحه 229و215)
2) تعریف هزینۀ ثابت و هزینۀ متغیّر: هزینههای ثابت کل یعنی هزینههایی که بنگاه در کوتاهمدت بابت دادههای ثابت خود متحمل میشود و هزینههای متغیر کل یعنی هزینههای هستند که بنگاه بابت استفاده از دادههای متغیر می پردازد. (دومینیک سالواتوره –یوجین.ا.دیولیو، اصول علم اقتصاد، ترجمه : دکتر محمد ضیائی بیگدلی و نوروزعلی مهدی پور، صفحه 473 و475)
3) هزینۀ ثابت کل یعنی این هزینه شامل اقلامی نظیر اجارۀ کارخانه یا دفتر کار،پرداخت قراردادی برای تجهیزات، پرداخت بهرۀ وامها و غیره میباشد و با تغییر میزان تولید تغییر نمیکند. و هزینۀ متغیّر کل یعنی هزینههایی هستند که با تغییر میزان تولید تغییر میکنند. (پل ساموئلسن و نورد هاوس، اصول علم اقتصاد، ترجمه مرتضی محمد خان، جلد اول، صفحه 243 و262)
4) تعریف هزینۀ ثابت و هزینۀ متغیّر: هزینۀ ثابت کل مجموع هزینههای کوتاهمدت ثابت آشکار و هزینههای ضمنی کارفرمای اقتصادی است. – هزینۀ متغیّر کل، مجموع مبالغ صرفشده روی هر یک از نهادههای متغیر بهکار رفته است. (چارلز فرگوسن –جان گولد، نظریه اقتصاد خرد، ترجمه: محمود روزبهان، جلد اول، صفحه 195 و196)
5) تعریف هزینۀ ثابت و هزینۀ متغیّر: هزینۀ ثابت کل هزینههایی هستند که نسبت به محصول در کوتاهمدت ثابت می باشند. – هزینۀ متغیّر کل عبارت از مقادیر صرفشده برای هر کدام از عوامل استفاده شده است. (اس.چارلز موریس –اون.آر.فیلیپس، تحلیل اقتصادی، ترجمه: دکتر اکبر کمیجانی، جلد اول، صفحه 350)
[7]. هزینههای متوسط و هزینههای نهایی از نگاه اقتصاددانان و نظریهپردازان:
1) تعریف هزینۀ متوسط: برابر است با هزینۀ کل تقسیم بر مقدار محصول؛ علاوه بر این، برابر است با هزینۀ متوسط ثابت به اضافۀ هزینۀ متوسط متغیر- تعریف هزینۀ نهایی: برابر است با تغییر در هزینۀ کل یا تغییر هزینۀ متغیّر کل نسبت به تغییر یک واحد از محصول. (دومینیک سالواتوره، تئوری و مسائل اقتصاد خرد، ترجمه دکتر حمیدرضا ارباب، صفحه 228و229)
2) تعریف هزینۀ متوسط: متوسط هزینۀ کل برابر با کل هزینه، تقسیم بر تولید است– تعریف هزینۀ نهایی: هزینۀ نهایی، اضافۀ هزینۀ کل منسوب به یک واحد اضافی تولید است. (چارلز فرگوسن –جان گولد، نظریه اقتصاد خرد، ترجمه: محمود روزبهان، جلد اول، صفحه199 و202)
[8] . منکیو، نظریه اقتصاد خرد، ص 310-311.
[9] . منکیو، نظریه اقتصاد خرد، ص 317.
[10] . منکیو، نظریه اقتصاد خرد، ص 318.
.[i] درآمد کل و هزینۀ کل و سود از نگاه اقتصاددانان و نظریهپردازان:
1) تعریف درآمد کل: برابر است با حاصل ضرب قیمت در مقدار. تعریف هزینۀ کل: برابر است با جمع هزینۀ ثابت کل (کل هزینههایی که بنگاه در واحد زمان برای تمام نهادههای ثابت متحمّل میشود) و هزینۀ متغیّر کل (کل هزینههایی که بنگاه در واحد زمان برای تمام نهادههای متغیّرِ مورد استفاده در تولید متحمل میشود). تعریف سود: مازاد قیمت نسبت به هزینۀ متوسط یا مازاد درآمد کل نسبت به هزینۀ کل را سود مینامیم. (دومینیک سالواتوره، تئوری و مسائل اقتصاد خرد،ترجمه دکتر حمیدرضا ارباب، صفحه 284 و 229 و 215)
2) تعریف هزینۀ کل: هزینۀ کل بلندمدت عبارت از کمترین هزینهای است که در آن، هر مقداری از محصول میتواند به هنگامی که مقدار و یا نرخ استفاده هیچ کدام از منابع ثابت نیستند، تولید شود. ولی هزینۀ کل کوتاهمدت عبارت از حاصل جمع هزینههای متغیّر و ثابت کل است. تعریف سود: سود، تفاوت بین درآمد کل و هزینۀ کل است و به عبارت دیگر: سودِ هر بازدهی بالاتر و افزون بر بازدهی عادی و تمامی هزینهها را سود خالص و سود اقتصادی گویند. (اس.چارلز موریس و اون.آر.فیلیپس، تحلیل اقتصادی نظریه و کاربرد، ترجمه دکتر اکبر کمیجانی و دکتر حسن سبحانی، جلد اول، صفحه 329 و 350، و جلد دوم، صفحه 6).
3) تعریف درآمد کل: قیمت ضرب در مقدار مساوی است با درآمد کل. تعریف هزینۀ کل: برابر است با جمع کل هزینۀ ثابت و کل هزینۀ متغیّر. تعریف سود: تفاوت بین درآمد کل با هزینۀ کل سود است. به عبارت دیگر: سود برای آن نرخی از تولید حداکثر است که اضافۀ درآمد نسبت به هزینه را حداکثر (یا اضافۀ هزینه نسبت به درآمد را حداقل) کند. (چارلز فرگوسن، جان گولد، نظریه اقتصاد خرد، ترجمه محمود روزبهان، جلد اول، صفحه 119 و 238 و 239).
4) تعریف هزینۀ کل: هزینۀ کل برابر است با جمع هزینههای ثابت کل (هزینههایی که بنگاه در کوتاهمدت بابت دادههای ثابت خود متحمّل میشود) و هزینههای متغیّر کل (هزینههایی هستند که بنگاه بابت استفاده از دادههای متغیّر میپردازد). تعریف سود: مازاد درآمد کل بر جمع هزینههای صریح (مخارج واقعی بنگاه که جهت خرید یا به کارگیری عوامل تولید مورد نیاز میباشند) هزینههای ضمنی (هزینههای عواملی هستند که تحت مالکیت بنگاه قرار دارند و در فرآیند تولید بنگاه مورد استفاده قرار میگیرند) است. (دومینیک سالواتوره –یوجین.ا.دیولیو، اصول علم اقتصاد، ترجمه: دکترمحمد ضیائی بیگدلی و نوروزعلی مهدی پور، صفحه 473 و 475).
5) تعریف هزینۀ کل: برابر است با مجموع هزینۀ ثابت کل (این هزینه شامل اقلامی نظیر اجارۀ کارخانه یا دفتر کار، پرداخت قراردادی برای تجهیزات، پرداخت بهرۀ وامها و غیره میباشد) و هزینۀ متغیّر کل (هزینههایی هستند که با تغییر میزان تولید تغییر میکنند). تعریف سود: سود خالص مساوی است با مخارج کل منهای درآمد کل. (پل ساموئلسن و نورد هاوس، اصول علم اقتصاد، ترجمه مرتضی محمد خان، جلد اول، صفحه 243 و 262).
[ii]. هزینۀ فرصت از نگاه اقتصاددانان و نظریهپردازان:
1) تعریف هزینۀ فرصت: هزینۀ فرصت، ارزش کالا یا خدمتِ صرف نظر شده است. و مهمترین کاربرد هزینۀ فرصت برای کالاهای غیر بازاری مانند هوای پاک یا سلامتی یا تفریح که گرچه در بازار خرید و فروش نمیشوند، اما خدمات آنها میتواند خیلی باارزش باشد، بهکار میرود. (پل ساموئلسن و نورد هاوس، اصول علم اقتصاد، ترجمه: مرتضی محمدخان، جلد اول، صفحه 270 و صفحه 273).
2) تعریف هزینۀ فرصت: مقدار کالایی که جامعه باید از دست بدهد تا منابع کمیاب برای تولید یک واحد بیشتر کالای دوم به اندازۀ کافی آزاد شود. (دومینیک سالواتوره – یوجین.ا.دیولیو، اصول علم اقتصاد، ترجمه: دکتر محمد ضیائی بیگدلی و نوروزعلی مهدی پور، صفحه 480).
3) تعریف هزینۀ فرصت: طبق نظریۀ هزینۀ فرصت، هزینۀ تولید یک کالا برابر است با مقداری از کالای دوم که باید از تولید آن صرف نظر کرد تا منابع به اندازۀ کافی برای تولید یک واحد اضافی از کالای اول فراهم شود. (دومینیک سالواتوره، تجارت بینالملل، ترجمه: دکتر حمیدرضا ارباب،جلد اول، صفحه 52).
4) تعریف هزینۀ فرصت: هزینۀ فرصت عبارت از ارزش بهترین حالت استفاده ازمنابعی است که میباید از دست داده شود تا کالایی یا خدمتی تولید گردد. (اس.چارلز موریس و اون.آر.فیلیپس، تحلیل اقتصادی، ترجمه دکتر اکبر کمیجانی، جلد اول، صفحه 327).
5) تعریف هزینۀ فرصت: هزینۀ فرصت مناسب تولید یا هزینۀ فرصت از دسترفته یک واحد از کالاهای اول، مقدار کالای دوم است که میباید از دست برود تا منابع به جای تولید کالای دوم، برای تولید کالای اول به کار روند. این هزینۀ اجتماعی تولید کالای اول نیز هست. (چارلز فرگوسن و جان گولد، نظریه اقتصاد خرد، جلد اول، صفحه 190).