فصل دهم از کتاب اقتصاد خرد به قلم استاد محقق حاج شیخ محمد علی بهبهانی
این فصل در صدد بیان نظریّات مکتب نئوکلاسیک در مورد نظریّۀ ارزش قیمت و بیان جایگزینی نظریّۀ مطلوبیّت بهجای نظریّۀ ارزش قیمت کلاسیکها است.
خلاصۀ فصل دهم
1. نئوکلاسیکها، «اصل مطلوبیّت» را جایگزین نظریّۀ «ارزش کار» که مورد تأکید کلاسیکها بود، نموده و برخلاف برخی اقتصاددانان که «نیروی کار» و یا «عرضه» را عامل تعیین ارزش و قیمت میدانستند، عنصر «تقاضا» را به عنوان عامل تعیین قیمت و ارزش معرّفی نمودند.
2. آلفرد مارشال بین نظریّۀ کلاسیکها و نهائیون تلفیق نموده و از طرفی همانند کلاسیکهایی چون اسمیت و ریکاردو، ارزش و قیمت کالا را به مقدار نیروی کار و هزینه دانسته، و از طرفی دیگر همچون جونز و سایر نهائیون، ارزش و قیمت را به مطلوبیّت نهایی تفسیر نمود.
مطالب مرتبط برای آشنایی بیشتر با نظریه ارزش و قیمت: نظریه مکتب کلاسیک ،نظریه مکتب مارکسیسم ، نظر اقتصاددانان اسلامی
مکتب نهائیون یا مارژینالیسم که مکتب روانشناسی یا مکتب اتریشی نیز خوانده میشود، در نهایت به مکتب نئوکلاسیک منتهی شد. نئون والراس[1] (1874 م) و ویلیام استنلی جونز[2] (1882 م) و آلفرد مارشال (1890 م) و کارل منگر[3] (1921 م) و آرتور پیگو[4] (1877 م) به عنوان بزرگترین اقتصاددانان نئوکلاسیک شناخته شدند.
نئوکلاسیکها، «اصل مطلوبیّت» را جایگزین نظریّۀ «ارزش کار» که مورد تأکید کلاسیکها بود، نموده و بر خلاف برخی اقتصاددانان که «نیروی کار» و یا «عرضه» را عامل تعیین ارزش و قیمت میدانستند، عنصر «تقاضا» را به عنوان عامل تعیین قیمت و ارزش معرّفی نمودند. البته برخی نئوکلاسیکها بین نظریّۀ کلاسیکها و نهائیون جمع نموده و ارزش کالا را هم به مقدار هزینه و هم به مطلوبیّت نهایی میدانند.
نظریّۀ ارزش مبادلۀ «جونز»[5]
جونز در ابتدای کتابش چنین نگاشته است: «تفکّر و تحقیقِ زیاد مرا به عقیدۀ جدیدی رهنمون ساخته است، بدین معنی که ارزش مبادله، کاملاً به مطلوبیّت بستگی دارد.»
طبق نظریۀ جونز، سه فرضیۀ مهم در کنار یکدیگر ما را به مطلوبیت نهایی رهنمون مینماید:
1. هزینۀ تولید، عرضۀ کالا را تعیین میکند.
۲. عرضۀ کالا، مطلوبیّت نهایی را تعیین میکند.
٣. مطلوبیّت نهایی، ارزش مبادله یا قیمت را تعیین میکند.[6]
مطالعۀ بیشتر شارل ژید و شارل ریست در کتاب تاریخ عقاید اقتصادی جلد دوم از صفحۀ 181 تا صفحۀ 192 در مورد سودمندی نهایی و حلّ نظریۀ ارزش با سودمندی نهایی، توضیح داده و میگویند:1. مفهوم سودمندی معنایی است که میلی از امیال آدمی را ارضاء میکند؛ همانند نان و الماس و غیره.2. موضوع سودمندی دیگر مربوط به سودمندی نوعی اشیائی همانند آب و آهن و ذغال نسبت به نیازهای بشر نیست بلکه مربوط به سودمندی عینی، موضوع اشتغالات ما به عنوان داد و ستد کننده، تولیدکننده و مصرفکننده است. گفتگوی ما هرگز بر سر خرید ذات نان نیست بلکه مربوط به خرید مقداری نان است. سودمندیِ نوعی نان برای من چه حاصلی دارد؟ آنچه برای من مهم است فقط سودمندی نانی است که مورد نیاز من است. و همین تغییر ساده در لحاظ نظر کافی بود تا همه تیرگیها را که مکتب مدرسی در میان آن سردرگم مانده بود برطرف کند و بدین ترتیب: الف. نخست چرا مفهوم ارزش، جدائیناپذیر از مفهوم کمیابی است؟ زیرا که سودمندیِ هر واحد بسته به شدّت نیازمندی کنونی و بیواسطهای است که باید ارضاء کند و نیز بنابراین مربوط به مقداری است که از آن شییء در تصرف است. این قانونی است کلی؛ در عین حال هم روانی و هم جسمانی است و بنابراین به هر نسبت که مقدار بیشتری از شیئی مورد حاجت در تصرف باشد کاهش مییابد تا به نقطهای میرسد که آن را نقطۀ صفر یا اشباع مینامند و حتّی اگر از آن هم تجاوز کند منفی میشود و مبدل به کراهت میگردد. پس هر چیز ممکن نیست مفید باشد مگر اینکه زیاده از حد فراوان نباشد. تا زمانی که سودمندی بطور کلی و نوعی مورد نظر بود، رابطۀ قهری بین سودمندی و کمیابی ملحوظ نمیشد. البته مشهود بود، هر توضیح و تفسیر از ارزش که تنها مبتنی بر یکی از این دو مفهوم بود، میلنگید ولی علت آن شناخته نبود. از این پس به همبستگی این دو عامل چشمگیر میشود؛ یعنی سودمندی همانند تابعی از مقدار ظاهر میگردد و درجۀ سودمندی عیناً همانست که سودمندی نهایی مینامند و در گذشته ارزش مصرفی میگفتند. ب .به همان نحو که مفهوم سودمندی نهایی مسئلهای را که نقطۀ مردۀ اقتصادشناسان بود حل میکند، به همان نحو گرۀ دیگری را نیز میگشاید که از زمان فیزیوکراتها مایۀ دردسر آنان شده بود و آن اینکه چگونه داد و ستد که بر حسب اصل تعریفش عبارت از رد و بدل کردن دو ارزش مساوی است، میتواند برای هر یک از دو طرف معامله ایجاد نفع بکند؟ کلید معما با اصل سودمندی حل میشود که در داد و ستد نباید سودمندیهای کل را در نظر گرفت بلکه فقط باید به سودمندی نهایی یعنی سودمندیهای متقابل آخرین واحد تسلیم شده و آخرین واحد گرفته شده برای هر یک از متعاملین توجه داشت و تنها از این راه است که برابری ارزش، شرط اساسی هر معامله را میتوان یافت.»[7] |
نظریّۀ «آلفرد مارشال»[8]
در دورۀ آلفرد مارشال، مکتب کلاسیک مورد تعارض دو مکتب مارکس و مکتب تاریخی در آلمان قرار گرفت و «انقلاب نهائيون» با سرپرستی جونز در انگلستان نتوانست جایگاه مطلوبی به دست آورد. مارشال در سال ۱۸۹۰ میلادی در کتاب اصول علم اقتصاد «مکتب نئوکلاسیک» و «اصول نهائیون» را احیا نمود.
مارشال بین نظریّۀ کلاسیکها و نهائیون تلفیق نمود و از طرفی همانند کلاسیکهایی چون اسمیت و ریکاردو، ارزش و قیمت کالا را به مقدار نیروی کار و هزینه دانست، از طرفی دیگر هم همچون جونز و سایر نهائیون، ارزش و قیمت را به مطلوبیّت نهایی تفسیر نمود.
دکتر تفضّلی در کتاب تاریخ عقاید اقتصادی مینویسد:
«توفيق مارشال در این مورد به دو دلیل بود: اول: توانست نظريّۀ ارزش مبادلۀ اسمیت و ریکاردو را با نظريّۀ ارزش مبادلۀ جونز تلفيق کند. دوم: با انتصاب وی در سال ۱۸۸۵ میلادی به عنوان استاد تمام اقتصاد در دانشگاه کمبریج انگلستان، این دانشگاه در پرتو تعالیم او، بزرگترین مرکز مطالعات اقتصادی کشورهای انگلیسی زبان شناخته شد. این دانشگاه، اقتصاددانانی چون آرتور پیگو و جان مینارد کینز تربیت کرد که در مکتب مارشال پرورش یافتند.
مارشال در حالی که با اصول نظری سیستم ریکاردو و نظریّۀ ارزش وی موافق است، تأکید میکند که مطلوبیّت باید نقش بیشتری در تعیین ارزش مبادله داشته باشد. به نظر مارشال، ریکاردو نیز مانند جونز از مطلوبیّت برای توجیه نظریّۀ ارزش استفاده کرده است، ولی تفاوت میان عقاید آنها بیشتر در طرز بیان است تا طرز تفکّر.
… در نظریّۀ تلفیقی مارشال، تفکیک بين مدّت آنی یا خیلی کوتاهمدّت، کوتاهمدّت و بلندمدّت، مهمّترین کمک علمی وی در نظریّۀ تعیین ارزش مبادله است.»[9] [i]
[1]. Leon Walras (1874) یکی از بنیانگذاران انقلاب نهاییگرایی. نشان دادن اینکه قیمت و مقدار به شکل منحصر به فرد برای هر کالا تعیین میشود یکی از بزرگترین دستاوردهای او برای علم اقتصاد به شمار میرود. شبیهساز فرایند مصنوعی به نام کورمال رفتن را هم اختراع نمود. دیوید هندرسن، دانشنامۀ اقتصاد، صفحه 613.
[2]. William Stanley Jones یکی از سه ابداع کنندۀ انقلاب نهاییگرایی. دیوید هندرسن، دانشنامۀ اقتصاد، ص 558.
[3]. Carl Menger از دو منظر سرآمد است: 1. او را بنیانگذار مکتب اتریش میخوانند. برخی از اقتصاددانان دیگر مکتب اتریش عبارتند از: بوم باوِرک (1914 م)، فریدریش فن ویزر(1926) و فریدریش فون هایک (1992 م) 2. او یکی از بنیانگذاران انقلاب مطلوبیت نهائی است. او نظریۀ ارزش کار را وارونه نمود و با استفاده از نظریۀ ارزش ذهنی خود به یکی از قدرتمندترین بینشها در علم اقتصاد دست یافت. منگر توانست توضیح دهد که پول چگونه ایجاد میشود.
[4]. Arthur cecil Pygou او پیش از هر چیز به خاطر مطالعاتش در اقتصاد رفاه شناخته میشود. او طرفدار مالیات برای جلوگیری از کارهای ضرر زننده بود. دیوید هندرسن، دانشنامۀ اقتصاد، ص551.
[5]. ویلیام استنلی جونز، ۱۸۸۲، اقتصاددان و منطقدان انگلیسی.
[6] . فریدون تفضلی، تاریخ عقاید اقتصادی، ص 286.
[7]. شارل ژید و شارل ریست، تاریخ عقاید اقتصادی، ترجمه کریم سنجابی، تهران، انتشارات دانشگاه، چاپ سوم، 1380، از ص 182 تا ص 184.
[8]. اقتصاددان انگلیسی قرن نوزدهم (م 1924 میلادی)، و پایهگذار مکتب کمبریج و بنیانگذار تحليل هندسی در علوم اقتصادی و متخصص علم فیزیک بوده و نویسندۀ کتاب اصول اقتصاد که یکی از کتب درسی اقتصاد در انگلیس بود.
[9]. فریدون تفضلی، تاریخ عقاید اقتصادی، ص 307 و 308.
[i] . 1) ویلیام جی باربر در کتاب سیر اندیشههای اقتصادی از صفحه 195 تا 203 به نظریۀ ارزش مارشال ذیل بحث تحلیل قیمت میپردازد که بهطور خلاصه میگوید: «نظریۀ قیمتیابی مارشال دوری گزیدن از نظریۀ کلاسیک و مارکسیستی ارزش بر مبنای کار است و از سوی دیگر مقابله با نظریۀ نئوکلاسیکها که مطلوبیت و تقاضا را برای بازنمایی قیمت کفایت میدانستند. مارشال تقاضای مبتنی بر مطلوبیت و عرضۀ مبتنی بر هزینههای تولید هر دو را به یک اندازه عاملهای ضروری در قیمتیابی کالا و خدمات میدانست. مارشال میگوید: بحث بر سر اینکه آیا ارزش تابع مطلوبیت است یا تابع هزینۀ تولید به همان اندازه معقول است که بحث شود آیا قطعه کاغذی با تیغۀ زبرین قیچی بریده میشود یا با تیغۀ زیرین؟ تقاضا عبارت است از رابطهای کمّی میان قیمتها و مقدارهای که خریداری خواهند شد. تأکید بر تقاضا به مثابۀ یک عامل تعیینکنندۀ قیمت مفهومهای اصلی مکتب کلاسیک را نفی میکند. چون کلاسیکها میگفتند که تنها اشیای مادی دارای ارزش اقتصادی هستند، اما نئوکلاسیکها و مارشال معتقد بودند نکتۀ اصلی در عملکرد نظام اقتصادی، ارضای نیازها و امیال است و نه تولید کالا. بنابراین معیار ارزش این است که مردم چیزی بخرند؛ پس خدمات نیز به اندازۀ کالاها ارزش دارند.» (ویلیام.جی.باربر، سیر اندیشههای اقتصادی، ترجمه حبیب الله تیموری، انتشارات شرکت سهامی، چاپ اول 1370).
2) جون رابیسون در کتاب خودش فلسفۀ اقتصادی از صفحۀ 66 تا صفحۀ 72 به نظریۀ ارزش مارشال میپردازد که بهطور خلاصه میگوید: «فایده عبارت است از خاصیت موجود در کالاها که آنها را خواهان خریدن میکند و همین امر که افراد میخواهند کالاهایی را خریداری کنند، نشان میدهد که این کالاها فایده دارند. فایده ابتدا ضمن نظریۀ قیمتهای نسبی متداول شد. با بیان فایده به عنوان کمیت، معمای نظریۀ ارزش آب و الماس را میتوان حل کرد. فایدۀ کل آب به طور نامحدودی زیاد است زیرا اصل زندگی به آن وابسته است، اما در جایی که این آب فراوان است قیمت کمی دارد اما در عدن به علت کمیابی آب قیمت زیادی دارد؛ یعنی فایدۀ نهایی و قیمت آن با هم برابرشدهاند، زیرا قیمت مقیاس فایدۀ نهایی است. مارشال این موضوع را مستقلاً و در رابطه با مازاد مصرفکننده کشف کرده است. در اصول علم اقتصاد میگوید: فایدۀ تالی میل شدید یا خواست است. فایدۀ کل یک شیء برای هر شخصی همراه با افزایش موجودی آن شیء نزد شخص مزبور افزایش مییابد اما سرعت افزایش فایدۀ شیء با سرعت افزایش موجودی شیء برابر نیست». (جون رابیسون، فلسفۀ اقتصادی، ترجمه بایزید مردوخی، انتشارات شرکت سهامی کتابهای جیبی، چاپ اول 1353 تهران).