فصل یازدهم از کتاب اقتصاد خرد به قلم استاد محقق حاج شیخ محمد علی بهبهانی
این فصل در صدد بیان نظریّۀ ارزش از نگاه دانشمندان اسلامی است و به طور مشخّص، نظریّۀ ارزش ابنخلدون و نظریّۀ ارزش شهید صدر و نظریّۀ ارزش شهید مطهری را بررسی میکند.
خلاصۀ فصل یازدهم
1. شهید سید محمدباقر صدر نظریۀ ارزش اسلام را چنین ترسیم میکند: «از دیدگاه اسلام، ارزش هر ماده برآیند رغبت کلی جامعه در بدست آوردن آن است. از دیدگاه اسلام، کار سبب می شود که کارگر مالک نتیجۀ کار خود گردد.»
2. شهید مطهری در بحث ارزش معتقد است که شرط اول مالیت این است که شیء مورد حاجت باشد و شرط دوم این است که قابل اختصاص باشد. کار در اصل مالیت دخالت ندارد، بلکه کار منشأ مالکیت است، نه منشأ مالیت. و ارزش اصلاً دائر مدار کار نیست.
مطالب مرتبط برای آشنایی بیشتر با نظریه ارزش و قیمت: نظریه مکتب کلاسیک ،نظریه مکتب مارکسیسم ، نظریه مکتب نئو کلاسیک
1. نظریّۀ «ابن خَلدون»
ابن خلدون در بیان ارزش مبادلهای و قیمت، سه عامل را برشمرده است: عرضه و تقاضا و کار.
ابن خلدون در مسئلۀ توّرم، کالاها را به دو بخش تقسیم نموده است:
قسم اول: کالاهای ضروری مثل گندم. ابن خلدون بر این باور است که قیمت این کالاها دچار توّرم نمیشوند، زیرا قیمت این نوع کالاها چندان تابع نیروی تقاضا نبوده، بلکه بیشتر تابع نیروی عرضه است و از آنجا که عرضۀ این کالاها غالباً بیش از تقاضای آنهاست، قیمت آنها تورّم نمییابد.
قسم دوم: کالاهای تجمّلاتی. ابن خلدون میگوید این کالاها دچار تورّم میشوند، چراکه تولید این کالاها در شرایط خاصّ اقتصادی کم شده و در نتیجه با افزایش تقاضا، قیمت تورّم مییابد.
دکتر تفضّلی در کتاب تاریخ عقاید اقتصادی از این تحلیل چنین نتیجه گرفتهاند که: ابنخلدون از عملکرد دو نیروی عرضه و تقاضا در بازار آگاهی داشته و همانند «آلفرد مارشال»[1] معتقد است که هر دو در تعیین قیمت نقش مهمی دارند.
ابن خلدون در عین حال، پیشاهنگ تئوری ارزش کار است، زیرا قرنها قبل از «آدام اسمیت»[2]، «ریکاردو»[3] و «مارکس»[4] در مورد اهمّیت ارزش کار در تعیین ارزش اقتصادی تأکید کرده و ارزش کالا را معادل با کار در آن دانسته است.[5]
2. نظریۀ ارزش مبادلۀ شهید صدر!
آیت الله سید محمدباقر صدر در کتاب اقتصادنا خود در صفحات 186 و 213 و 351 و 352 به نظریۀ ارزش کار از نگاه کلاسیک و مارکسیسم و اسلام میپردازد. ایشان به طور خلاصه میگوید:
«ریکاردو و هي النظریة القائلة: إن العمل البشري هو جوهر القیمة التبادلیة … أما الإسلام فیختلف عن الاقتصاد الشیوعي و الاشتراکي معاً: فهو یخالف الشیوعیة في قطعها الصلة بین العمل الفرد و نتائج عمله. یختلف الإسلام عن اقتصاد الاشتراکي القائل: إن الفرد هو الذي یمنح المادة قیمتها التبادلیة بعمله. نستخلص في النهایة المواقف المذهبیة المختلفة من الصلة الاجتماعیة بین الفرد العامل و نتیجة عمله:
1. فالقاعدة الشیوعیة في هذا المجال: أن العمل سبب لتملك المجتمع لا الفرد. 2.و القاعدة الاشتراکیة: أن العمل سبب لقیمة المادة، و بالتالي سبب تملك العامل لها. 3. و القاعدة الاسلامیة: أن العمل سبب لتملك العامل للمادة، و لیس سبباً لقیمتها.»[6]
مارکس در زمینۀ بهای داد و ستد، کار ریکاردو را ادامه داده است. ریکاردو میگوید: «کار بشری جوهرۀ بهای داد و ستد است؛ پس ارزش تبادلی هر فرآوردۀ انسانی، بر اساس مقدار کار تبلور یافته در آن، اندازهگیری میشود. اما اسلام هم با اقتصاد کمونیستی و هم با اقتصاد سوسیالیستی فرق دارد: اسلام از این نظر با کمونیسم تفاوت دارد که کمونیسم رابطۀ میان کار فرد و نتایج کار او را قطع میکند و بر این تأکید دارد که جامعه تنها مالک نتایج کار افراد است. اسلام جامعه را به عنوان مجموعۀ فراهم آمده از افراد مینگرد، بنابراین در هیچ حالی نمیتوان رابطۀ میان کارگر و نتایج کارش را قطع نمود. همچنین تفاوت اسلام با اقتصاد سوسیالیستی از این جهت است که اقتصاد سوسیالیستی میگوید: تنها فرد است که با کار خود، ارزش مبادلهای به ماده میبخشد؛ در صورتی که از دیدگاه اسلام، ارزش هر ماده برآیند رغبت کلی جامعه در بدست آوردن آن است. از دیدگاه اسلام، کار سبب میشود که کارگر مالک نتیجۀ کار خود گردد.»[7]
3. نظریۀ ارزش شهید مطهری!
شهید مطهری ملاک ارزشگذاری برای هر چیز را در این میبیند که اولاً نافع بوده و مورد حاجت باشد و ثانیاً چنان نادر و کمیاب باشد که مبدأش قابلیت تملک و انحصار داشته و قابل اختصاص یافتن به شخص خاصّی باشد.
ایشان ملاک قیمت و بهای شیء را در این میبیند که اولاً چه مقدار تقاضا بدان تعلّق گرفته و ثانیاً ندرت آن چه مقدار است.
اما ایشان نیز مثل شهید صدر که فرمودند: «القاعدة الاسلامیة أن العمل سبب لتملك العامل للمادة، و لیس سبباً لقیمتها.» [8] میفرماید: کار سبب مالکیت است، نه مالیت. [9]
ایشان میفرماید: ارزش که شاید با «ارج» همریشه باشد بلکه شاید «ارج» معرب «ارز» و به معنای حالت حاصل از ارج گذاشتن باشد. انسان به بعضی چیزها ارج میگذارد و به آنها اهمیت میدهد. آن چیزها همانها هستند که به حال او نافع و مفید باشند. ارزش اقتصادی عبارت است از ارجی که در یک مادۀ معاشی وجود دارد، و یا ارج معاشی و پولی که برای یک امر مادی یا معنوی، نظیر تعلیم و یا یک امر هنری مثل خواندن اعتبار میشود. بحث ارزش بر دو قسمت است: یکی اینکه چگونه است که بعضی امور مادی این جهان برای انسان ارزش و مالیت دارد و ثروت شمرده میشود و بعضی دیگر ارزش و مالیت ندارند و ثروت شمرده نمیشوند. دیگر اینکه تفاوت ارزش اموری که مالیت دارند از کجا پیدا میشود؟
اما قسمت اول: مالیت و ارزش پیدا کردن چیزی تابع این است که اولاً به حال بشر مفید باشد، یعنی یکی از حوایج بشری را رفع کند یا در رفع آن دخیل باشد، خواه آنکه آن حاجت، مادی و معاشی باشد یا غیر مادی، و خواه آنکه عین یک شیء مورد استفاده شود که بهرهمند شدن از آن مساوی است با نابودی آن و یا منفعت آن چیز (منفعت به اصطلاح فقه)؛ یعنی وسیله واقع شود که بدون آنکه مصرف شود انسان حظ و بهرههایی از آن ببرد. ولی حقیقت این است که منفعت (به اصطلاح فقهی) هرچند قابل مبادله به مال است ولی خودش مال نیست.
پس شرط اول مالیت این است که شیء مورد حاجت باشد.
شرط دوم این است که شیء وافر و رایگان نباشد.
و شرط سوم این است که قابل اختصاص باشد.
اما در مورد شرط دوم میتوان گفت که شرطیت ندارد، زیرا اگر چیزی فرضاً فوق العاده زیاد باشد ولی افرادی قادر باشند آنها را تحت اختیار قرار دهند، خواه ناخواه مالیت پیدا میکند. و اگر بالعکس، چیزی فقط به قدر لزوم یا کمتر از لزوم باشد ولی قابل اختصاص نباشد، مالیت پیدا نمیکند. پس شرط سوم جانشین شرط دوم میشود. از آنچه گفته شد روشن میشود در اصل مالیت، کار دخالت ندارد. پس کار منشأ مالکیت باید شمرده شود، اما منشأ مالیت نه. و ارزش اصلاً دائر مدار کار نیست. [10]
نتیجهگیری شهید مطهری!
از مجموع آنچه گذشت معلوم شد که ارزش نه ذاتی اشیاء است که از قبیل صفات فی نفسه اشیاء باشد، و نه اعتباری و قراردادی است. اصل ارزش ناشی از مفید بودن است، به علاوه ندرت وجود، البته ندرت وجودی که مبدأش قابلیت تملک و انحصار باشد.
و اما درجۀ ارزش، یعنی بها و قیمت خاص بستگی دارد به مقدار تقاضا و مقدار ندرت و عدم ندرت.[11]
4. نظریۀ مختار
به نظر باید برخی قیود در بیان ارزش اشیاء اصلاح گردد.
اولاً: ملاک ارزش شیء مقدار تأثیر او در حیات و یا معاش و به میزان مفید بودن او بستگی دارد.
ثانیاً: به مقدار تقاضا و رغبت و حاجت انسانها به او بستگی دارد. توجه به این نکته لازم است که برخی اشیاء جایگزینی دارند لذا تقاضای آنها بالطبع کمتر از اشیائی است که جایگزینی ندارند.
ثالثاً: به مقدار عرضه او در بازار نیز بستگی دارد.
رابعاً: به مقدار وفور یا قلّت او در طبیعت نیز مربوط است.
خامساً: به مقدار نیرویی که برای به دست آوردن او هزینه میگردد، اعم از کار یا نیروی فکری یا صرف وقت و یا سایر هزینهها.[12]
[1]. Alfred Marshall برجستهترین چهرۀ اقتصاد بریتانیا و سرآمد علم اقتصاد دنیا از حدود سال 1890تا 1924. متخصص اقتصاد خرد، ریاضیدان محصّل در کالج سنت جان کمبریج. مبدع مفهوم کشش قیمتی تقاضا، مفهوم اضافه رفاه مصرفکننده و اقتصاد رفاه. نظریۀ «قیمت و تولید یک کالا را هم عرضه و هم تقاضا تعیین میکنند» نیز از آلفرد است. اصول علم اقتصاد مهمترین کتاب اوست. دیوید هندرسن، دانشنامۀ اقتصاد، ص 598.
.[2] Adam Smith شارح اصلی اندیشۀ اقتصادی، نویسندۀ کتاب ثروت ملل، شهرت اسمیت به خاطر توضیحش بر چگونگی خویشتنخواهی عقلانی در اقتصاد بازار آزاد منجر به رفاه اقتصادی میشود میباشد. او سردستۀ اقتصاددانان مدافع تجارت آزاد شناخته شده. تفکر اقتصادی اسمیت بنیان اقتصاد کلاسیک میباشد به این دلیل که پژوهشش نظامندترین و جامعترین پژوهش در علم اقتصاد بوده. دیوید هندرسن، دانشنامه اقتصاد، ص 539.
[3]. David Ricardo مدافع تجارت آزاد. صاحب یکی از مشهورترین قوانین علم اقتصاد. دیوید هندرسن، دانشنامۀ اقتصاد، ص560.
[4]. Karl Marx پرشورترین مدافع فکری کمونیسم. دیوید هندرسن، دانشنامه اقتصاد، ص599.
[5]. ر.ک: فریدون تفضلی، تاریخ عقاید اقتصادی، ص50.
[6]. شهید سید محمدباقر صدر، اقتصادنا، ص352، انتشارات دار التعارف للمطبوعات. 1400 ه.
[7]. شهید سید محمدباقر صدر، اقتصاد ما، ترجمه سید محمدمهدی برهانی، 1393، ص210 و 403، انتشارات دار الصدر، چاپ اول.
[8]. شهید سید محمدباقر صدر، اقتصادنا، ص 351 ،انتشارات دار التعارف للمطبوعات. 1400 ه. از دیدگاه اسلام، کار سبب میشود که کارگر مالک نتیجۀ کار خود گردد و کار سبب قیمت نیست.
[9]. شهید مطهری، نظری به نظام اقتصادی اسلام، ص63.
[10]. شهید مطهری، نظری به نظام اقتصادی اسلام، ص 60-63.
[11]. شهید مطهری، بررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی، ص 62 و 63.
[12]. تحلیل شهید مطهری بر نظریات مختلف پیرامون منشأ ارزش:
در باب ارزش چند نظر میتوان داد:
1) ارزش اشیاء، ذاتی آنهاست. بعضی امور ذاتاً باارزش هستند، و بعضی ذاتاً بیارزش. امور باارزش نیز ذاتاً با یکدیگر متفاوتند. ارزش اشیاء با ذات ماهیت آنها مرتبط است.
این نظریه بالضروره باطل است، زیرا ارزش اشیاء فقط مربوط به ذات آن اشیاء نیست، بلکه از جهت ارتباط انسان با آن اشیاء است. اگر انسان نباشد، اشیاء ارزشی نداشته و قابل تقویم نیستند.
2) ارزش اشیاء صرفاً قراردادی و اعتباری است…
این نظریه نیز باطل است، هرچند در مورد پول و خصوصاً پول کاغذی، شاید بتوان گفت ارزش اعتباری دارد، اما در مورد همۀ اشیاء نمیتوان گفت که ارزش اعتباری و قراردادی است. ارزش و مالیت و همچنین مراتب ارزش … صفتی است که از طرفی با حالت واقعی شیء مربوط است، یعنی با خاصیت تکوینی اشیاء به حسب جنس و ماهیت و یا به حسب صفت عرضی یا عارضی آنها مربوط است و اشیاء به واسطۀ اثری که بر آنها مترتب است دارای ارزش میشوند نه به واسطۀ عملی که در ایجاد آنها صورت گرفته است، و از طرفی دیگر با انسان مرتبط است، یعنی ارتباط با انسان است که منشأ انتزاع این صفت میشود. ولی از این اشکال میتوان جواب داد به اینکه ارزش یک صفت واقعی است ولی نه به اعتبار اشیاء فی نفسها بلکه به اعتبار اشیاء برای انسان؛ و البته ارزش مساوی با مفید بودن نیست بلکه ارزش مساوی است با مفید بودن و احتیاج انسان، و چون احتیاج انسان به نوع کالاست نه به شخص به هر اندازه که وفور و عرضه زیاد شود احتیاج به شخص کالا کمتر میشود و از ارزش میافتد. عبارت بهتر این است که بگوییم: ارزش ناشی از دو چیز است: مفید و مورد احتیاج بودن، و در دسترس نبودن به معنی در انحصار دیگران بودن. و هرچه جنسی وافرتر باشد خود وفور اجباراً کالا را از دست صاحب آن کالا بیرون میآورد و به بازار میکشد. این نظر منطبق است با نظر عرضه و تقاضا در تعیین بها.
3) نظر سوم دربارۀ ارزش این است که ارزش تابع مفید بودن است، و هر اندازه اشیاء مفیدتر باشند قهراً ارزش بیشتری پیدا میکنند.
این نظریه نیز باطل است، زیرا اولاً ما گفتیم که اگر ارزش به معنای مفید بودن ـ یا لاقل تابع مفید بودن ـ بود و صد در صد به آن بستگی داشت نمیبایست به حسب عرضه و تقاضا نوسان پیدا کند. به علاوه ما میبینیم بسیاری از اشیاء با اینکه بیشتر مورد احتیاج میباشند؛ مثل نان و آب، قیمت کمتری دارند، اما بعضی چیزهای دیگر با اینکه از تجملات زندگی است و چندان مورد احتیاج نیست صدها برابر نان قیمت دارد، مانند عطر و لوازم تجمل زنانه.
4) منشأ ارزش، مفید و مورد احتیاج بودن اشیاء است و به علاوه در دسترس نبودن آنها. معنای در دسترس نبودن همان ندرت یا قابلیت انحصار است که قبلاً دربارۀ آنها و تفاوت میان آنها بحث کردیم.
5) منشأ ارزش فقط کار است. میزان ارزش نیز بستگی دارد به مقدار کاری که روی اشیاء صورت میگیرد. این همان نظری است که آدام اسمیت و ریکاردو ابراز کردند و کارل مارکس نیز آن را انتخاب کرده است.